تاریخ : سه شنبه 94/4/30 | 6:39 صبح | نویسنده : علی الواریان
دیریست که رخ از من بی تاب گرفتی
از دیده ی مجنون دلم خواب گرفتی
بالای بلندای سر و طره گیسو
یک شعبه ز نور رخ مهتاب گرفتی
لبخند زدی اول دیدار ولیکن
با چشم ترت پشت سرم اب گرفتی
میلت دگران بود و مرا در پس پرده
دور از نظر هم نفسان قاب گرفتی
وقف دگران شد همه ی انچه که بردی
از خون دلم باده ی نایاب گرفتی
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.