سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 88/2/12 | 10:47 صبح | نویسنده : علی الواریان
در فیلیپین، روز جمعه قبل از عید پاک روزی که حضرت مسیح به صلیب کشیده شد، مراسمی مذهبی برگزار می‌شود که یکی از بزرگترین مراسم مذهبی در فیلیپین است. در این روز توبه‌کنندگان با آزار و شکنجه‌ای که بر بدن خود وارد می‌کنند سعی در یادآوری مصائبی که حضرت مسیح(ع)‌ در ساعات و روزهای آخر عروج خود داشته را دارند و با گریه و اظهار پشیمانی از گناهان از خدا و حضرت مسیح طلب بخشش و مغفرت گناه می‌کنند.
تعدادی از کسانی که در این مراسم شرکت می‌کنند مانند حضرت مسیح(ع) به صورت داوطلبانه خود را به صلیب می‌کشند البته این مراسم با تشریفات و لباس‌های خاصی انجام می‌شود تا بتواند خاطرات آن روزها را کاملاً‌ برای مردم زنده کندبنابراین گزارش اشخاصی با لباس‌های مخصوص سربازان آن دوران شخص داوطلب را به صلیب می‌کشند و دست‌ها و پاهای او را با میخ به صلیب وصل می‌کنند. این مراسم در شمال مانیل در فیلیپین برگزار می‌شود که مصادف با 10 آوریل است. این منطقه یک شهر کاتولیک نشین است.
البته در این مراسم کاتولیک‌های دیگری از دیگر کشورها و یا حتی قاره‌ها به این شهر می‌آیند.

بنا بر گزارش رویترز، شخصی برای شرکت در این مراسم از استرالیا به فیلیپین آمده بوده تا به صلیب کشیده شود. البته این مراسم در روستاهای مختلف در این کشور برگزار می‌شود. آنها سعی می‌کنند باخودآزاری مصائب مسیح را به یادآورده و با گریه از خداوند درخواست بخشش گناهان خود را دارند.گفتنی است غیر از مراسم بالای صلیب رفتن، عده دیگری نیز شلاق خوردن حضرت مسیح در طول مسیر و حمل صلیب را شبیه‌سازی می‌کنند. این افراد یک روز پیش از به صلیب کشیدن داوطلبان با صورت پوشیده و شلاق‌هایی مخصوص به پشت خود می‌زنند و مسیری نسبتاً طولانی را طی می‌کنند تا به کلیسای مرکزی شهر برسند.
همچنین در حالی که گروهی از افراد به صورت منظم در شهر حرکت کرده و با شلاق به پشت خود ضربه می‌زنند شخص دیگر نیز با حمل صلیب بر دوش خود در جلوی صف حمل می‌کند. پس از پیمودن مسیر مشخص شده آنها به کلیسا می‌رسند و جلوی در کلیسا به صورت سینه‌‌خیز در حالی که لباسی برتن ندارند حرکت می‌کنند تا این‌گونه بدن خود را بیشتر آزار بدهند و خدا توبه آنها را بپذیرد.


تاریخ : یکشنبه 88/2/6 | 3:7 عصر | نویسنده : علی الواریان

پاشو، پاشو، برو اونور گوشه کلاس وایسا دستتاتم بگیر بالا حرفم نزن

آقا اجازه ؟

هیس ، مگه نگفتم چیزی نگو صدات دراد می فرستمت بیرون، می دونی که اگه آقای ناظم بیرون ببیندتت چی می شه؟

یه ساعت بعد

خوب خوبت شد؟

همین و می خواستی دیگه حالا تادیب شدی ؟ فهمیدی که سر کلاس نباید رفیقت و گاز بگیری؟

این دفعه دفعه آخرت باشه دفعه بعد این خبرا نیست نگی نگفتی؟

                                                             ...

شاید واسه بعضی ها این مطالب شیرین باشه اگر چه اون وقتا اصلا اینجوری نبود این سرپا ایستادنا باهمه

نیشخندای همکلاسیها حال شده خاطراتی که با گفتنش خودت رو رها می کنی توی کودکی و واسه لحظاتی هم شده ذهنت و مشغول می کنه .

راستی از بچگی ها چقدر مونده؟

تو مخیلاتت هم نمی گنجید یه روز بشینی و از این روزها تعریف کنی؟!!!






  • paper | پاپو مارکت | بک لینک