سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 93/9/24 | 12:2 عصر | نویسنده : علی الواریان
 
جا مانده ام بعد از چهل منزل رسیدم

 

بار هزاران طعنه را بر دل کشیدم

دیدم تو را بر نی ولی دستم جدا بود

کوچه به کوچه از پس محمل دویدم

زاویه ی تن با زمین کم گشته اخر

من زیر بار غربت و مشکل خمیده ام

در بزم گرگان رفتی و از تن سرت رفت

کشتی وا مانده برین گل را کشیدم

کوفه ،خرابه ،شام و یا بازار بودم

حالا کنار تو در این منزل رسیدم

الواریان




تاریخ : دوشنبه 93/9/24 | 11:52 صبح | نویسنده : علی الواریان
میان طی طریقش صبورمی سوزد

 

و چشم خیس خودش را به دور می دوزد

چقدر موکب و عاشق چقدر خانه ی عشق

تمام جاده به شوق حضور می سوزد

سه روز پای پیاده سه روز شوق وصال

و خادمی که قدم را به زور می بوسد

و نام لیلی و مجنون چه بی جهت گل کرد

که لیلی از تب دریای نور می سوزد

و اربعین و گدایی که در تمام مسیر

شبیه دانه ی اسپند و اود می سوزد

الواریان




تاریخ : دوشنبه 93/9/24 | 11:51 صبح | نویسنده : علی الواریان

روزها گرچه کمی سخت ولی می گذرد

 

روز ها ی محن و در بدری می گذرد

می رسد از پس تاریکی شب رنگ سحر

سالها محنت این بی پدری می گذرد

وقت پرواز به افاق و سما می اید

روزگار غم بی بال و پری می گذرد

((یک نفر مانده از این قوم که برمی گردد ))

عاقبت موسم این بی خبری می گذرد

جمعه ای پیرهنی سوی زمین می اید

سالهای محن و خیره سری می گذرد

 

الواریان






  • paper | پاپو مارکت | بک لینک