تاریخ : پنج شنبه 94/1/6 | 10:25 صبح | نویسنده : علی الواریان
روی شانه بی صدا بانو شبانه می روی
خون دل ها خورده ای از این زمانه می روی
دست من را وا نمودی دست خود را بسته ای
خانه را آباد کردی و زخانه می روی
ای پرستوی علی بال و پرت را چیده اند
پر شکسته بی رمق داری ز لانه می روی
تا همه شب را بیارامند یاس احمدی
لب فرو بستی دگر با این بهانه می روی
عاقبت این غصه جانم را به غارت می برد
پیکرت لبریز زخم و پر نشانه می روی
در میان بهت حیدر در شب سرد فراق
لا به لای گریه های کودکانه می روی
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.