تاریخ : جمعه 93/10/5 | 9:7 صبح | نویسنده : علی الواریان
خمیده ای وسط کوچه و ابا بر سر
تو از اهالی دردو پر از غم مادر
سکوت کرده و زخم جگر تو را انداخت
میان حجره غریب و پر از محن با سر
جواد ذکر لبت بود حسین داغ دلت
گریز روضه تو روضه علی اکبر
خدا رضا و رضا از شما همه عالم
رضای فاطمه افتاده ای چنین پرپر
اگر که بسته شده راه دیدنت اقا
و لی رسد ز مدینه جواد تو از در
چقدر خون نشسته به روی لب داری
چقدر ناله زدی در کشاکش بستر
شبیه مار گزیده به دور خود پیچید
تمام قامت او دردشد ز پا تاسر
به روی پای جوادش سری نهاده و آه
مرور کرده غم مادر و حسن ،حیدر
دوباره روضه ابن شبیب می خواند
دوباره ناله بلند است بر شه بی سر
دوباره داغ دلش را به روی لب اورد
و تازیانه زده گریه ها به چشم تر
امیر قافله افتاده و زمین غوغاست
اسیر پنجه گرگان شده تن معجر
نفس نفس زدو پلکش به روی هم افتاد
فقط به روی لبش یک سخن فقط مادر
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.