دین فروشی عقده اش را جار زد
قاب کفرش را به هر دیوار زد
روی لب اما مسلمان تمام
می دوید اما کجا؟ پیش از امام
ایه ها را یک به یک تفسیر کرد
گاه جنگ رنگ رخش تغییر کرد
در سخن هایش نشان از زندگی
در عمل اما همه شرمندگی
گاه صحبت انتهای حرف بود
اهل لمعه اهل درس و صرف بود
در نمازش گریه ها بی انتها
ایه ایاک نعبد بارها
از برای کار مردم لنگ بود
سینه اش از جنس خار و سنگ بود
در لباس گوسفندی گرگ بود
اهل طی معرفت با ارگ بود
سفره اش رنگین تر از رنگین کمان
با خوشی باما به غم با دیگران
منطق دینش مرام غرب بود
تار هر موی سبیلش چرب بود
در لباس عارفان اما چه سود
ذره ای از معرفت در او نبود
گندم ری کار خود را کرده بود
او خودش را در لجن ول کرده بود
بند نافش ارتجاعش تام بود
نسبت پا تا سرش چون جام بود
حرف حق می زد لعین بد مرام
حرف حق یعنی خودش ختم کلام
حاجی احرام چوب و سنگ بود
پای لبیکش همیشه لنگ بود
روی مبل بنز مشکی خسته بود
حیف اسلام دست او را بسته بود
دین احمد را چه خوش تبلیغ کرد
در میان چشم این دین تیغ کرد
گاه خسته می شوم از روزها
می دوم در خاطر دیروز ها
عکس ها را یک به یک رو می کنم
لاله های خسته را بو می کنم
مردمانی از دیار عشق و درد
مردمانی با صفا و مرد مرد
حرفشان کم در عمل پای ولی
پای روح الله و با سید علی
خونشان تبلیغ دین بود و امام
ان بسیجی های پاک خوش مرام
کِی سخن را بی عمل تفسیر کرد?
انکه با عشق حسبن تغییر کرد
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.