تاریخ : یکشنبه 93/8/18 | 9:28 صبح | نویسنده : علی الواریان
از دور دیده ام که زدی دست و پا حسین
خنجر برید راس تو را از قفا حسین
تشریح کرده اند تن و پیکر تو را
سنگ و عمود و خنجر و سر نیزه ها حسین
گم می شود صدای من و بچه ها ی تو
در لابلای هجمه ی این خنده ها حسین
افتاده ام کنار تو و ناله می زنم
پایم نمی کشد بروم خیمه ها حسین
اصلا تو جای من کفنت را چه می کنی
مانده برای جسم و تنت بوریا حسین
اوار گریه ها به سر من خراب شد
اتش گرفته دامن این بچه ها حسین
بر روی نی نشسته ای و میبری مرا
با ضجه های مادر خود پا به پا حسین
علی الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.