تاریخ : دوشنبه 95/6/1 | 7:7 صبح | نویسنده : علی الواریان
عکسی نشسته در تب اشکی که شور نیست
عکسی به رنگ گندم و ملکی که طور نیست
دستم به سینه مانده و عرضم ارادتست
پایم لبی گشوده که وقت عبور نیست
آوای کاسه های طلا می رسد به دل
اینجا که عیش بی قدحش هیچ جور نیست
می چینم از هوای حرم دسته های یاس
حالا که باغ از نظر و دیده دور نیست
یک سو نشسته ام صله از گریه ام دهی
باشم بدون گریه حضورم حضور نیست
دیدم که مهر با دم نقاره ات سرود
نوری که از طواف تو افتاده نور نیست
علی الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.