تاریخ : شنبه 94/7/25 | 10:44 صبح | نویسنده : علی الواریان
بر سر دارالاماره با تو نجوا می کنم
با دلی اشوب اینجا دیده دریا می کنم
من فدای تو شوم عیبی ندارد وای من
در هیاهوی حرامی فکر فردا می کنم
هر که را حیدر طعامش داده اقا امده
بغض ها را در نگاه شمر پیدا می کنم
زینب و سنگ و سر و شلاق و طفلان یتیم
دخترت را زیر دست زجر پیدا می کنم
با خودم این روضه ها را یک به یک می خوانم و
یاد سقا می کنم تا دیده دریا می کنم
دیده ام انگشترت را پیشتر قیمت زدند
بسکه جانسوز است اقا داغ حاشا می کنم
دخترت را تو میاور حاجی احرام خون
گفت نامردی که معجر از سرش وا می کنم
با تنی بی سر به سوی خیمه ات پر می زنم
مرگ خود را با سلامی بر تو امضا می کنم
ابتدای شهر می مانم بیایی تک سوار نیزه ها
روی قناره تن بی راس خود جا می کنم
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.