نور سخنت را قمر و ماه ندارد
کس چون غم تو غصه جان کاه ندارد
نه فلسفه ای نه سخن حق و رسایی
جز کشتن تو آل ستم راه ندارد
از ظلم و ستم گفتی و ملحد بهراسید
طاغوت زمان طاقت یک آه ندارد
قومی که فقط بغض علی روی دلش بود
جز دغدغه پول و زر و جاه ندارد
تو شهد شهادت به لبت بود و پریدی
دنیا به خود امد که شبش ماه ندارد
خون تو گریبان سعودی به کف ارد
این حکم الهییست جزاین راه ندارد
علی الواریان
مثل سبزه همه جا بوده و تزیین شده ام
هم کلام تب عید از شب دیرین شده ام
خواب دریا شده کابوس من از روزی که
ماهی قرمز یک تنگ بلورین شده ام
از الفبای غلط بود که حکمم دادند
هشتمین سین دل سفره ی هفت سین شده ام
با خودم بس که در ایینه سخن ها گفتم
چیره در زمزمه و خبره ی تلقین شده ام
جبر آب و نفس و زندگیم کاری کرد
همه عمر ضرر خورده ی تمکین شده ام
علی الواریان
نمرودها جولان ظلمت میدهند اما
شیعه نمیافتد به راه حقّ خود از پا
از ابتدا هم غربتی مانند حیدر داشت
جان میدهد شیعه بسان حضرت زهرا
سر میدهد جان میدهد اما نمیمیرد
بر دار چون میثم اگر راسش رود بالا
هم نیجریه کربلا هم سوریه اما
شیعه پیامش چون پیام زینب کبری
با ما رایت میزند ناقوس بیداری
امروز از آن شما، از آن ما فردا
علی الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.