علاج دل همان باشد که جان از کف برون آید
درین غوغای بی تابی طبیبی بر بلایی نیست
سر شوریده را هر دم هوای تیغ می باید
سری هست در برم اما نسیم نینوایی نیست
الا ای جان برون آ از تن و دردم مداوا کن
که غیر از من کسی را بر جنونی مبتلایی نیست
هزاران خانه را دیدم هزاران خانه را گشتم
بجز کرببلا بر من حریم و سر سرایی نیست
مفاتیح الجنان دیدم خصائص را ز بر کردم
خدا هم خوب می داند برای من دعایی نیست
الواریان
اخرین پیغمبر ی حبل المتین انبیا
رحمت للعالمین ،باب الکرم باب الصفا
خاک پایت طوطیا مرهم به روی چشم ما
لب شده مستاصل از مدح ومناقب از شما
تو تمام اسمان را زیر پایت می نهی
تو بهشت را با نگاهی بر گدایت می دهی
هیبت کفر از قدومت خم شد و پشتش شکست
پای تو بر روی بال جبرییل امد نشست
هر ستون کاخ کسرا یک به یک از هم گسست
یوسف مصری دخیلی بر سر زلف تو بست
اسمان را تکیه بر دست شما ارام کرد
نام تو ابلیس دون را تا ابد ناکام کرد
امشب تمام قافیه ها را رصد کنید
ترکیب عشق خدا را به صد کنید
باید برین تلاطم دریا مدد کنید
مدحی برای ختم رسل بی عدد کنید
دستی ز غیب امد و این جمله را نوشت
امشب به اذن حق به شما داده شد بهشت
بر خال لبت سجده جبریل به پا شد
شد پادشه انکس که در این خانه گدا شد
مشق همه امشب همه جا عشق شما شد
شیرینی نامت به دل خسته روا شد
خجلت زده خورشید ز نور بصر تو
یک دشت پر از گل شده سر تا بسر تو
الواریان
دوش دیدم هاتفی لب وا نمود
با دو جمله در دلم غوغا نمود
باب سختی در سخن را باز کرد
اندک اندک این سخن اغاز کرد
طرح دارم طرح تعویض سران
با همین نسل پر از شور و جوان
طرح تعویض قدیمی با جدید
طرح دارم من به قران مجید
طرح اسقاط مدیران مسن
طرح یک کمپ،در جوار رودهن
طرح وامی بر مدیران جوان
طرح دارم طرح بهبود جهان
پیرها در گیر کار خانه ها
بعد عمری در دل کاشنه ها
خود ببینند کودک دیروزشان
گشته مرد خانه ی امروزشان
اندکی با اهل خانه ، کودکان
بعد عمری یک دمی با همسران
نقش مردی را بسی ایفا کنند
چون اداره در سرا غوغا کنند
طرح اسقاط مدیران مسن
طرح یک کمپ،، در جوار رودهن
طرح وامی بر مدیران جوان
طرح دارم طرح بهبود جهان
ان طرف نسلی پراز انگیزه ها
معدن فکر نو و اندیشه ها
در تکاپو در تلاش و اهل کار
ان مدیران به سختی سازگار
بچه شیران پر از شور و زرنگ
اهل کار و اهل کوشش بی درنگ
قشر روشنفکر نخبه با صفا
اهل خدمت بی توقع با خدا
ناگهان دردی به پا احساس شد
گام اخر خواب من حساس شد
مادرم امد مرا بیدار کرد
خواب بودم او مرا هشیار کرد
خواب را گفتم و او تعبیر کرد
خواب من را اینچنین تفسیر کرد
قبل خوابت بیش از حد خورده ای
انچنان که من گمانم مرده ای
ای خوش ان خوابی که تاویلش رسد
روزگاری وقت تحصیلش رسد
الواریان
پیش چشمان پدر اشک پسر می ریزد
انقدر تاب ز کف رفت به بستر افتاد
اب با گریه ز دستان پدر می ریزد
همه بودند کنارش همه دیدند ز لب
خون یک عمر اسیری و شرر می ریزد
رکن ها با ستم و جور بشر افتاده
باز باجور دگر رکن دگر می ریزد
نفسش تنگ شدو رنگ رخش یاس ،حسن
از کنار لب او خون جگر می ریزد
الواریان
تو از اهالی دردو پر از غم مادر
سکوت کرده و زخم جگر تو را انداخت
میان حجره غریب و پر از محن با سر
جواد ذکر لبت بود حسین داغ دلت
گریز روضه تو روضه علی اکبر
خدا رضا و رضا از شما همه عالم
رضای فاطمه افتاده ای چنین پرپر
اگر که بسته شده راه دیدنت اقا
و لی رسد ز مدینه جواد تو از در
چقدر خون نشسته به روی لب داری
چقدر ناله زدی در کشاکش بستر
شبیه مار گزیده به دور خود پیچید
تمام قامت او دردشد ز پا تاسر
به روی پای جوادش سری نهاده و آه
مرور کرده غم مادر و حسن ،حیدر
دوباره روضه ابن شبیب می خواند
دوباره ناله بلند است بر شه بی سر
دوباره داغ دلش را به روی لب اورد
و تازیانه زده گریه ها به چشم تر
امیر قافله افتاده و زمین غوغاست
اسیر پنجه گرگان شده تن معجر
نفس نفس زدو پلکش به روی هم افتاد
فقط به روی لبش یک سخن فقط مادر
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.