روی مژگان که نه بر روی سرم جا داری
به ز یوسف شده ای بس که زلیخا داری
قدمتت بیشتر از بودن و هر احساسی
اهل دیروزی و ایینه ی فردا داری
احتیاطی که ز انوار نگاهت پیداست
گفته بر چینی دل میل ترکها داری
مثل باران همه جا بوی تنت می اید
از سما امده ای مقصد دریا داری
ماه من از نفس و رایحه ات فهمیدم
زیر پایت چمن و دامن گلها داری
علی الواریان
یک باغ از گلهای پژمرده، زمین ،حالا
دریای بی ساحل و مرگ تلخ ماهیها
وصف نبودن های تو هر جمعه اینگونست
تنهای تنها در سکوت گنگ آدمها
در یادها دور از تمام انچه می خواهیم
بر روی لب اما دمادم گاه مشکلها
حال همه می دانی و حالت نمی دانند
هر جمعه می خوانی گناهی تازه تر از ما
هرجمعه می اید کسی تا جمکران اما
از روی حاجت نه برای ختم غیبت ها
الواریان
یک باغ از گلهای پژمرده، زمین ،حالا
دریای بی ساحل و مرگ تلخ ماهیها
وصف نبودن های تو هر جمعه اینگونست
تنهای تنها در سکوت گنگ آدمها
در یادها دور از تمام انچه می خواهیم
بر روی لب اما دمادم گاه مشکلها
حال همه می دانی و حالت نمی دانند
هر جمعه می خوانی گناهی تازه تر از ما
هرجمعه می اید کسی تا جمکران اما
از روی حاجت نه برای ختم غیبت ها
الواریان
.: Weblog Themes By Pichak :.