سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 94/3/22 | 9:37 صبح | نویسنده : علی الواریان

تقدیمی به سردار جان بر کف حاج ابراهیم جباری

 

 

پسر فاطمه فرموده که مالک باشی

حارس دین خدا بوده و مالک باشی

و خداون مدد کار تو باشد من بعد

تا زسیصد نفر فتح ممالک باشی

علی الواریان

xfk2_2.jpg




تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 1:57 عصر | نویسنده : علی الواریان

شب جمعه گذرم سوی تو افتاد حسین

دیدم آمد به حرم مادر سادات حسین

گریه سر کردم و در روضه تو دانستم

مادرت اشک به چشمان ترم داد حسین

بوی سیب آمد و کعبه به طوافت آمد

و خدا بوسه به  شش گوشه فرستاد حسین

سر در جنّت اعلی به طلا بنوشتند

عشق تو شرط قبولی عبادات حسین

پیر میخانه مرا وعظ چنین می فرمود

مادرم بهر تو ارباب مرا زاد حسین

بین این خیل غلامان و گدایان ارباب

شب جمعه نبری نوکرت از یاد حسین

بنده ی عشقم و فارغ زجهان می خوانم

این غلامی تو به از تن آزاد حسین

 

علی الواریان




تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 1:49 عصر | نویسنده : علی الواریان

رود از چشم ترت آب تمنا می کرد

و سما سجده به دستان تو سقا میکرد

اب بیتاب به هر سو گذرش می افتاد

هر زمانی که دلت مقصد دریا می کرد

مرتضی هیبت عباسی زیبایت را

توشه روز غم زینب کبری می کرد

و حسن از پی لا یوم کیومک هر بار

قد رعنای تو را خیره تماشا می کرد

بهر ارامش اطفال حرم ثارالله

خیمه ات را جلو اهل حرم پا می کرد

دل شب عمه برای دو رکعت نافله اش

قبله اش را ز بلندای تو پیدا می کرد

شب تار همه ی خلق جهان را اقا

رخ چون ماه شما بود که زیبا می کرد

عشق هر اینه اسرار دلش را بی شک

بر در گوش شما بود که نجوا می کرد

سینه ی خسته اغوش زمین را هر بار

قدم حیدریت بود که شیدا می کرد

وسط معرکه گر پا بنهادی بی دست

چشم زیبای شما بود که غوغا می کرد

دو سه خط روضه برایت بنویسم اقا

از همان روز که شه گریه به سقا می کرد

از همان روز که قد پسر زهرا را

مشک و تیر و علم و دست شما تا می کرد

همه دیدند که صیاد همه ی تیرش را

با چه زوری بغل تیر دگر جا می کرد

یا همان خون که از چشم و سرت می امد

گره از کار حرامی چقدر وا می کرد

وحسین پاره ای از دست و تنت را اینجا

قطعه های دگرش میسره پیدا می کرد

از بلندی که به اغوش زمین افتادی

تیر ها کار همان دست شما را می کرد

گفته بودی که بخوانیم چنین روضه ولی

عمر ما داشت زغم فیصله پیدا می کرد

الواریان




تاریخ : چهارشنبه 94/3/20 | 1:49 عصر | نویسنده : علی الواریان

دست دل نیست که از بوی تو بیتاب شده

یا خجل از رخ پر نور تو مهتاب شده

همه از خاصیت گوشه چشمان شماست

که دل حیدریون یکسره شاداب شده

یا همین چفیه که گردن بنهادی اقا

بین عشاق ولا مظهر اداب شده

یا که در اول آبادی شهر عرفا

نام والای شما سردر هر باب شده

دست من نیست که در کنج خیالم هر دم

عکس لبخند علی وار شما قاب شده

یا ز انفاس پراز مهر شما وقت سحر

گوشه چشم همه زمزم هر آب شده

دست دل نیست نه اقا به خدا کار خداست

این فضایل همه از عشق به ارباب شده

از همین روضه هرساله در خانه توست

وهمان عشق حسین است که نا یاب شده

این وجاهت که شما در همه عالم داری

نظری بوده که از صاحب سرداب شده

الواریان




تاریخ : یکشنبه 94/3/17 | 2:16 عصر | نویسنده : علی الواریان

چه انتظار عجیبیست بی تو می خندیم

قسن به جان شریفت همیشه می بندیم

چه انتظار عجیبیست بی تو آقا جان

هزار ریسه به شهر و به نفس دربندیم

چه انتظار عجیبیست ندبه ها داریم

ولی به لشگر ابلیس با تو می جنگیم

چه اتظار عجیبیست خود تماشا کن

نشسته در دل ظلمت به نور می گندیم

چه انتظار عجیبیست سال ها از تو

فقط بهانه گرفتیم و اهل نیرنگیم

چه انتظار عجیبیست انتظار ما

تو گریه می کنی و ما همیشه می خندیم

 

علی الواریان




  • paper | پاپو مارکت | بک لینک