سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 94/7/16 | 3:11 عصر | نویسنده : علی الواریان

بی قرار زیارتش هستم بی قرار کسی که راهم داد

بی قرار همان که از لطغش گوشه ی خانه اش پناهم داد

 بار اول که امدم مشهد مادرم توی صحن گوهر شاد

دست من را به سینه ام بگذاشت بغض کرد و سلام یادم داد

روی گنبد پر از کبوتر بود زنگ ساعت هنوز یادم هست

با همان کاسه طلایی رنگ مادرم جرعه جرعه ابم داد

ازدحامی عجیب می دیدم ان طرف سمت پنجره فولاد

خادمی پر به شانه ام می زد خنده کرد و سپس سلامم داد

دست من را که بر ضریحت داد گریه اش بی صدا مکرر بود

گفت اما که استان بوس قبله ی هشتمم که راهم داد

یاد مادر هنوز با من هست او که در خاک این زمین گم شد

یا امام الرئوف یا سلطان دست او گیر که راه یادم داد

 

الواریان




  • paper | پاپو مارکت | بک لینک